کد مطلب:315357 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

برادرم حضرت عباس بود که او را زد
21- آقای حاج صاحب فراتی، كرامتی را این گونه نقل كرد:

در ایامی كه صدام در عراق حكومت می كرد، من در همان سال با اولین كاروان به كربلا رفتم، تنها كسی كه در كاروان به زبان عربی و فارسی آشنا بود، من بودم.

ما چند روز در كربلا بودیم، آن وقت رسم بود كه چهار روز در كربلا می ماندند. ما هر روز به حرم مطهر مشرف می شدیم، روزی وارد حرم مطهر امام حسین علیه السلام شدم، با دو چشم خود دیدم كه مردی وارد حرم شد و مقابل ضریح مطهر ایستاد و كلمات نامناسب به حضرتش می گفت.

من خیلی ناراحت شدم، پیوسته همان گونه بود، می آمد و كلمات نامناسب می گفت و هیچ كس، چیزی به او نمی گفت. چند مرتبه تصمیم گرفتم به او چیزی بگویم و یا او را بزنم.

بعضی از خدمت گزاران حرم مانع شدند و گفتند: این مرد یكی از طرفداران سرسخت صدام است. كسی جرأت ندارد چیزی به او بگوید و همه از او می ترسند. سزاوار است او را به حال خود واگذارید، یك روز خواهد آمد و مورد انتقام قرار خواهد گرفت.

من طاقت نیاوردم، گریه كردم و متوسل به امام حسین علیه السلام شدم. روز چهارم بود كه برای آخرین زیارت و وداع با امام حسین علیه السلام به حرم مطهر مشرف شدم. همان ملعون را دیدم كه وارد حرم شد و مانند همیشه كلمات نامناسب خود را آغاز كرد.

این مرتبه ناگاه چیزی نگذشته بود كه دیدم بر زمین افتاد، بلند شد، دو مرتبه بر



[ صفحه 669]



زمین افتاد، سه مرتبه خود را بلند كرد و بر زمین افتاد و به درك رفت.

از آنچه دیدم خیلی خوشحال شدم و تعجب كردم و همه ی مردم خوشحال شدند و خدمت گزاران حرم مطهر نیز خوشحال شدند كه امام حسین علیه السلام انتقامش را از او گرفت. من خدا را شكر كردم و عرض كردم: چقدر صبر دارید كه این مرد این همه جرأت پیدا كرده بود.

پس از زیارت به مسافرخانه برگشتم و آماده شدیم كه با امام حسین علیه السلام وداع كرده و فردایش عازم ایران گردیم. شب در عالم خواب حضرت امام حسین علیه السلام را دیدم كه حضرتش فرمود:

من او را نزدم، بلكه برادرم حضرت عباس علیه السلام بود كه او را زد، آن روز وقتی آن مرد نزد من آمد و آن حرف های نامناسب را زد، حضرت عباس علیه السلام طاقت نیاورد و او را - هم چنان كه دیدی - مورد ضرب قرار داد.